ایران آرت: محسن چاوشی، متولد هشت مرداد پنجاه و هشت، زاده خرمشهر، آقای خاص موسیقی پاپ ایران که هوادارانش به او لقب سلطان داده‌اند.

از او تا به امروز آلبوم‌های “یه شاخه نیلوفر”، “ژاکت”، “هشت”، “حریص”، “خاص”، “پرچم سفید”، “من خود آن سیزدهم”، “پاروی بی قایق”، “امیر بی گزند” و “ابراهیم” منتشر شده است.

تازه‌ترین آلبوم این خواننده روز ۵ آذرماه با نام “بی‌نام” منتشر خواهد شد. چاوشی در این آلبوم یازده قطعه را بر اساس اشعاری از مولانا، سعدی و دیگر شعرای کلاسیک اجرا کرده است.

در آستانه انتشار این آلبوم به نقل از مجله کلبه سرگرمی ۳۰ گفته جالب و خواندنی از محسن چاوشی را خواهید خواند:

یک: چرا مصاحبه نمی کنم؟ آخر چه بگویم؟ بگویم فلان آلبوم یا اثر را خوانده‌ام؟ آخر که چه بشود؟

دو: هرچقدر هم توضیح بدهم، باز می‌پرسند چرا کنسرت نمی‌دهی؟ پس فایده‌ای ندارد. همان بهتر که حرف نزنم. بگذارید هر چه می‌خواهند بگویند!

سه: در اینجا کنسرت بیشتر به جنگ شادی می‌ماند تا کنسرت موسیقی. برف شادی بزنند و یکباره از توی جعبه دربیایند و روی سن ظاهر شوند!

چهار: آخر برای چه باید روی سن بخوانم و یک عده‌ای مرا نگاه کنند؟ مثلا میکروفن را به شکل‌های مختلف تکان بدهم که چه بشود؟

پنج: من نوجوانی‌ام را کلا با موسیقی شجریان گذراندم و بعد دیگر شجریان پُرم نکرد. شنیده‌اید می‌گویند برای کسی چیزی می‌ریزد؟ نشانه از باز شدن دریچه و افق‌های دیگر. برای من هم موسیقی‌های دیگر از جای دیگر ریخت.

شش: از اولین کارهای خودم راضی نیستم. آن زمان بچه بودم و ۲۲ سال بیشتر نداشتم!

هفت: شعرهایم را خودم انتخاب می کنم. با شاعر گفت‌وگو می‌کنم و برایش تشریح می‌کنم که چه می‌خواهم تا آن را بسراید.

هشت: من ترانه‌سرا ندارم، اما با حسین صفا بزرگ شده‌ام و از جوانی و دوران سربازی و… با هم بوده‌ایم. قبلا خودم هم چیزهایی می‌نوشتم، اما حسین بهتر می‌نوشت و دیدم بهتر است شعرهای او را بخوانم.

نه: در بین خوانندگان کرد حسن زیرک برایم همیشه ارزشمند بوده. هرچند شاید صدایش به نظر زیبا نیاید، اما لحن و حس و حال بیانی او بسیار ستودنی است و از آن حس گرفته‌ام، چراکه زیاد زبان کردی را متوجه نمی‌شوم.

ده: لحن بیانی، به‌طور مثال نیشخند یا پوزخندی که در حین خواندن شعر مولانا برای پنهان کردن بوی شراب به ذهنم می رسد را اینگونه به دست می آورم که با شعر و کلمات خیلی عجین می‌شوم و از همان‌ها ایده می‌گیرم و مفهوم درونی را از آن کلمات بیرون می‌کشم.

یازده: موسیقی من پاپ نیست و رنگ و بوی موسیقی کلاسیک دارد، برای همین بیان متفاوت از پاپ در آن به کار می‌گیرم.

دوازده: به موسیقی سنتی علاقه دارم، اما تنها یکسری از گوشه‌های موسیقی سنتی را از نظر حسی و بیانی می‌پسندم و دوست دارم، نه همه‌اش را. موسیقی کلاسیک بسیار گوش کرده‌ام و بیشتر کلاسیک‌هایی را که کمتر پیچیده و سنگین بوده‌اند.

سیزده: مولانا زیاد می‌خوانم، اما نمی‌دانم دارم چکار می‌کنم، چون همه اینها یکباره خودشان در حین کار به ذهنم می‌رسند و خود به خود ترکیبات درست می‌شوند!

چهارده: همه توانایی‌های من اینها نیست و اینها در چارچوب‌های تعریف شده است. امیدوارم به‌زودی بتوانم کارهایی را که می‌خواهم انجام دهم که هنوز انجام نشده، انجام‌شان بدهم. ای‌کاش درگیر ممیزی و اینها نبودیم و تنها کار می‌کردم و موسیقی تولید می‌کردم.

پانزده: موسیقی برای من شغلی برای ارتزاق نیست، اما مجبورم، چراکه کار دیگری بلد نیستم!

شانزده: صدای سنج و دمام را که می شنوم، یاد خرمشهر می افتم و به حال و هوای آن زمان می روم!

هفده: از موسسه “بشارت” با من تماس گرفتند و موضوع آلبوم دلصدا را با من مطرح کردند و من هم پذیرفتم، به همین راحتی!

هجده: من کار گروهی را دوست دارم و همیشه از آن استقبال می کنم. معمولا کارهای گروهی، تک تراک است و سفارشی، ولی آلبوم خودم نیاز به تمرکز و وقت بیشتری دارد، همین باعث قبول کردن این پیشنهادها می شود.

نوزده: نمی دانم که چرا برای دیگران مسائل خصوصی من مهم است. من هیچ وقت به حرف و حدیث ها و حتی حاشیه ها اهمیت نداده ام و سعی می کنم کار خودم را انجام بدهم.

بیست: وضع مالی خوبی نداشتم. چند وقت کوتاهی که در استودیوی رضا فوادیان کار کردیم، همسایه‌ها شکایت کردند، حیاط مشترک با همسایه‌ها بود و به خاطر این طور چیزها رفتند شکایت کردند و شهرداری هم آمد و استودیو را خراب کرد!

بیست و یک: موقع ضبط آهنگ “من کم تحملم” فقط من و شهاب در استودیو بودیم. همیشه استودیو شلوغ بود و بچه‌ها آنجا بودند. منتظر می‌شدیم که بچه‌ها بروند تا استودیو خلوت شود و بتوانیم کار ضبط کنیم. به همین خاطر اصولا ضبط‌ها را آخر شب انجام می‌دادیم. شهاب خیلی آدم تودار و درون‌‌گرایی است و خیلی سخت می شود از درونش باخبر شد. کم تحملم را فقط یک بار خواندم و از استودیو آمدم بیرون و گفتم شهاب چطور بود؟ دیدم شهاب نشسته پشت میز و سرش را گذاشته روی میز، سرش را که بلند کرد، دیدم دارد گریه می کند!

بیست و دو: ماجرای عشقی خاصی نداشته ام، اما همیشه آماده عاشق شدن بوده ام. این که خیلی‌ها می‌گویند فلانی زخم‌خورده از عشق بوده یا حتما کسی بلای عاطفی سرش آورده که این طور غمگین و پرسوز می‌خواند، اصلا صحت ندارد. معشوقه‌ای وجود نداشت و من اگر می‌خواندم، اتفاقا درباره فقدان این معشوقه بود.

بیست و سه: من کلا آدم غمگینی هستم. هر طور که فکرش را می‌کنم، می‌بینم آدمی مثل من طور دیگری نمی‌توانست بخواند. نمی‌توانستم با شکل و جنس دیگری عقده‌هایم را خالی کنم. عقده‌هایم را در این عاشقانه‌ها خالی می‌کردم.

بیست و چهار: دوست دارم در وهله اول مردم موزیکم را گوش بدهند تا این که بیایم مدام از خودم عکس منتشر کنم و با عکس‌هایم خودم را معرفی کنم تا به اصطلاح چهره‌ام مشهور شود.

بیست و پنج: خیلی از همکارانم نامه می‌فرستادند که چاوشی نباید کار کند! به ارشاد اخبار کذب می‌دادند و از قول خودشان حرف‌های الکی می‌زدند که در کار مجوز گرفتن من خلل ایجاد کنند. دلیلش هم خیلی روشن بود. خلاصه پرونده‌ام قطور بود. در نهایت اعلام کردند که مشکل محسن چاوشی حل شده و می‌تواند برای مجوز اقدام کند.

بیست و شش: شهرزاد ‌را بسیار دوست دارم. همان اول که سناریوی فیلم را خواندم، حس کردم کار باشخصیت و آبروداری است و با فیلم‌های دیگر در این ژانر فرق دارد.

بیست و شش: کتاب های موریس مترلینگ را مطالعه می کنم. مولوی و هجویات سعدی را هم خیلی دوست دارم و مطالعه می کنم.

بیست و هفت: آلبوم نفرین را با یک میکروفون خیلی معمولی در اتاقم اتود زدم. حدود سال هشتاد همینجوری کار را برای خودم شروع کردم. به دنبال خواندن نبودم. نمی دانم کار دقیقا کجا لو رفت، ولی خیلی ساده این اتفاق افتاد!

بیست و هشت: گاهی دوستان وقت نمی کنند برایم ترانه بنویسند و خودم می نویسم!

بیست و نه: صدای خودم را گوش نمی دهم و اگر کسی هم پیش من آهنگم را پخش کند، می گویم قطع کن!

سی: اگر زنده بمانم، کنسرت می گذارم، ولی فعلا کار دارم!

5/5 - (1 امتیاز)
اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *